I Became The Game’s Biggest Villain

وقتی آخرالزمان رسید، توی اون تاریکی ناامیدکننده، گو چینگ‌شان از زمان و فضا جدا شد و برگشت به دنیایی که هنوز نابود نشده بود. مصمم بود سرنوشتش رو عوض کنه. اما هرچی زمان گذشت، کم‌کم فهمید که آخرالزمان به اون سادگی‌ها هم نیست که فکر می‌کرد...

شیو شیان مرد و، بعد از بیدار شدن، فهمید به جسد یه پسر نامشروع ترسو از یه خانواده ی پرورش یافته منتقل شده. بدون ریشه های معنوی، نمیتونست تهذیب کنه، و سرپرست خانواده تحقیرش میکرد. تقریبا توی خونه همه میتونستن به راحتی تحقیرش کنن. با این حال، از طریق سیستم اوقات فراغت یه "شاگرد زن" بدست آورد. تا وقتی شاگرد های زنش مهارت های تفریحی ای مثل آشپزی، آهنگری، بافندگی، و ساخت و ساز رو تهذیب کنن، شیو شیان میت...

یه‌لینگ اتفاقی متولد و وارد دنیای جادویی شد، دنیای مهار کردن عروسک های معنوی. بعداز فعال‌سازی سیستم مهار عروسک، تونست شرایط تکامل عروسک ها که برای مردم عادی ناشناخته است،ببینه. هردفعه که یه لول بالاتر بری، میتونی با یک عروسک جدید قرارداد ببندی. اولین عروسک معنوی یه‌لینگ، یه زامبیه. از نظر بقیه مهارکننده ها زامبی ها آشغال به تمام معنان. ولی این حقیقت برای سیستم فعال‌شده توسط یه‌لینگ صدق نمیکنه. در...

چرا حتی وقتی هم که شانس بهم رو کرده و به یه دنیا دیگه ایسکای شدم باید زجر بکشم و منتظر مردن باشم ؟! معمولا وقتی کسی تناسخ پیدا میکنه به عنوان یه قهرمان یا شخصیت خوب داستان بیدار میشه ، ولی من به عنوان ارباب یه فرقه شیطانی بیدار شدم که سرنوشتم کشته شدن به دست بازیکن هاست ! ولی از اونجایی که تو ساخت این بازی دست داشتم ، خودم باید سرنوشت خودمو تغییر بدم ، کسی تو این راه کمکم نمیکنه .

لو ژو بیدار می شود تا به بزرگترین رئیس شرور در جهان تبدیل شود که متوجه می شود 9 شاگرد کله خر شیطانی دارد. شاگرد ارشدش به نام یو ژنگهای، یک قبیله زیرین با هزاران نوچه دارد. و شاگرد دومش، شمشیر شیطانی، با هر کسی به مشکل بخورد او را می کشد. حال بدون پایه های تهذیبش چگونه می تواند این شاگردان شیطانی را کنترل کند؟

اون همیشه فکر میکرد که یه آدم عادیه، ولی خبر نداشت که کلی ایتم آسمانی توی خونش هستن. حتی مرغی که پرورش میده هم یه ققنوسه. قبل این که سیستم بهش اجازه ارتباط با تهذیب گر ها رو بده اون فکر میکرد که یه آدم عادیه. ولی وقتی با اونا ملاقات کرد فهمید که وقتی تهذیب گر ها اونو میبینن هرچقدر هم که قوی و والا مقام باشن، ازش میترسن و جلوش زانو میزنن...

قدرتمندترین پادشاه تیغه توی امپراتوری، پدربزرگ لایسیل به جرم خیانت توسط امپراتوری اعدام شد و خانواده ش از بین رفتن. از اون لحظه به بعد، زندگی لایسیل به شدت تغییر کرد. لایسیل به بردگی گرفته شد، تحقیر شد و مورد آزمایشات انسانی قرار گرفت. این آزمایش‌ها شامل کاشت سلول‌های شیطان تاریکی بود. لایسیل به عنوان فردی در ته این دنیا کاملاً پایمال شد. با این حال، در طول درگیری با یه قلدر، اون قدرت شیطان تاریکی...

بعد اینکه بعنوان ارباب شیاطین دوباره متولد شدم، برای برترین شدن توی دنیا فقط میتونم هنرهای رزمی زنا رو کپی کنم؟ وایسا، این روش چرا انقدر منکراتیه؟ استاد! خاله رزمی کار! خاله ارشد رزمی کار! هر سه تاتون منو ببخشین، دیگه بدنم تحملشو نداره!

داستان در مورد شن فی نویسنده ی رمان ژانر حارم ئه که به خاطر تشابه اسمش به شخصیت شرور داستان، به بدن او تناسخ پیدا میکنه. اون چهار تا شاگرد جذاب و خوشگل داره که باید برای قوی تر شدنشون بهشون آموزش بده تا در آینده بتونه قهرمان داستان رو به کمک اونا شکست بده. ولی اون استاد بدجنس و بد اخلاقیه که همه ی شاگرد هاش ازش میترسن پس باید آروم آروم اخلاقش رو تغییر بده....

اون توانایی درمانگریش رو بیدار کرد ولی توانایی ش آشغال بود. طی یه ماموریت توی یه دانجن زیرزمینی با تیمش بود که همه ی اعضای گروهش به جز اون کشته شدن. توی اون دانجن اون یه شمشیر به دست آورد و با اون شمشیر قدرتاش رو ارتقا داد…