آخرین آپدیت ها

ژیونگ یو، اگرچه یه پسر منحرف به نظر میاد اما در حقیقت نوه‌ی یکی از پزشکان بزرگ طب سنتی چینی و یه پسر جذاب و همه فن حریفه، اون قراره بره تا آخرین خواسته پدربزرگش رو برآورده کنه؛ برای همین هم از کیو هونگ ژین، مدیر زیبای مدرسه خواستگاری به...

سو ژیائو بای، پسر 18 ساله‌ بیمار و در حال مرگی بود که به دنیای دیگه‌ای آورده شد و روح قوی‌ترین شخص اون سرزمین یعنی "لانگ مینگ - پادشاه سرزمین ستاره‌ای" وارد بدنش شد و اون یه قدرت فوق‌العاده قوی به اسم "تاریکی بی‌پایان" به دست آورد که یه طلسم وحشتناک از طرف صاحب اصلیش روش داره؛ اینکه اون هر وقت تحریک بشه تا حد مرگ درد می‌کشه! با یه عالمه دختر خوشگلی که توی این دنیا اطرافش هستن قراره زندگی برای سو ژ...

دفعه قبل سعی کردم یه زندگی آروم رو پیش بگیرم؛ این راه هیچی جز خیانت دیدن برام نداشت و آخرش هم توسط نزدیکانم کشته شدم و توی زمان به عقب برگشتم، به 300 سال قبل! این دفعه نوبت اوناست که تاوان کاراشون رو پس بدن!!! بهتره که آماده باشن چون میخوام زندگی‌شونو جهنم کنم!

قهرمان داستان ما طی حادثه ای مرد و با ایسکای شدنش سیستم نفرین شده ای دریافت کرد که باعث میشد تا زمانی که دراز کشیده یا احساس منفی بقیه رو بدست میاره قوی‌تر بشه. بنابراین قهرمان داستان شروع به دراز کشیدن کرد تا به قویترین موجود تبدیل بشه.

۸۰۰ سال پیش ژنگ روچن، یکی از قوی ترین استاتید هنر های رزمی توسط نامزد خودش ژی یائو کشته. بعد از مرگش تو بدن یک پسر ۱۶ ساله بنام چن روچن دوباره متولد شد. حالا اون برای رسیدن به قدرت های سابقش و انتقام از "امپراتور" ژی یائو باید تمرین و تلاش کنه

قهرمان داستان موتو شینجی وارد دنیای موازی میشه که پره از انواع عجیب و غریب که انسان های معمولی هیچ قدرتی در مقابلشون ندارن. اون از یک کتاب برای خلق افسانه های جدیدی که روی واقعیت تاثیر میزاره استفاده کرد، تا بتونه عمرشو افزایش بده و با عجیب غریب ها مبارزه کنه.

اسم من یو ایل شینه و یه ناول نویس درجه سه هستم، ممکنه معنی اسمم به زبان کره ای "فقط خدا" باشه، اما لطفا شروع به پرستیدنم نکنید چون این فقط یه اسمه. توی این دنیا فقط با شکارچیا خوب رفتار میشه ولی معنیش این نیست که همشون برابرن. وقتی رتبه تون مشخص بشه زندگیتون کاملا زیر و رو میشه. من بالاخره موفق شدم از طریق یه بازی قدرتهامو بیدار کنم، این چیزی بود که همیشه آرزوشو داشتم، اما قدرتهای بیدار شده ی م...

پسر امپراتور بزرگ گلین, پرنس ارون, دریافت کننده "موهبت اژدهاست". اما به خاطر شورش عموش زیرون, به حومه پادشاهی « سرزمین برن » تبعید شد, "امپراتور زیرون میخواد همه ما رو بکشه..." با نگه داشتن آروزی قبل از مرگ پدرش راجب فراموش کردن تاج و تخت, ارون به عنوان یه دوک بدون قدرت در منطقه برن زندگی میکرد... اما یه روز پادشاه زیرون به منطقه حمله کرد! هدفش کشتن ارون نبود نابود کردن کامل منطقه بود! حتی خدمتگزا...

میگن آسمان و زمین نسبت به همه سخاوتمندن... اما من میگم این مزخرف کامله! دائوی آسمانی سابق یه شرور به تمام معنا بود، و این قضیه برای دائوی آسمانی دوم فرقی نداشت چنان کشت و کشتاری راه انداخت که بیا و ببین! وقتش رسیده خودم این جهان لعنتی رو راست و ریس کنم!

نمیدونم کی و چجوری اما آخرالزمان فرا رسید و من تبدیل به یه زامبی کاملا معمولی شدم. برای زنده موندن مجبور بودم سال‌ها تمرین کنم و الان قوی‌ترین زامبی دنیام، پادشاه بی‌رقیب دنیای مردگان! حالا نوبت دنیای آدماست...

شروع یک بوسه‌ی قدرتمند با یک زن، ولی همراه با بیدار کردن مهارت سطح SSS. این دیگه چه وضعشه؟ دختری جوان با قلبی خوب و مهربان، نابغه‌ای با قلبی مهربان، ملکه‌ی روح های شیطانی همراه با شخصیتی عشوه‌گر... به دنبال موجی از نشانه های بد، نگرانی به سراغ لین جوان آمد. او فقط میخواست با هیولاها مبارزه کند و آرام و ساکت به مراقبه بپردازد و تبدیل به فردی شکست ناپذیر و قدرتمند شود

در آخرین نبرد با پادشاه نژاد اژدها که انسان های بیشماری رو قتل عام کرده بود، راد دناتوس همرزمان و برادرشو از دست میده... و درحالیکه خودش هم بشدت زخمی شده با آخرین توانش یه اژدهای بی نام و نشون که در برابرش ظاهر شده بود رو میکشه و وقتی دوباره چشماش رو باز میکنه، میبینه که به روز اول شروع دانشگاهش برگشته...

در ظاهر انسان بود، اما با قدرتی فراتر از انسانها، موجوداتی که با مهر و موم مشخص میشدند وجود داشتند. اونا در سراسر جهان پراکنده بودند، و از کسی که بیدارشون کرده بود، اسم و هویتی می خواستند و فقط برای محافظت از اون شخص که یک موجود مرموز بود، اقدام می کردند. جولیتان، یه آشپز فروتن در دهکده‌ کوچیک ساحلی، با نشانی روبرو میشه که اسمی شبیه چشمان زرشکی اون بهش میده. "لطفا یک اسم بهم بده." "کارنلیان"...

آمانو کیوهی مردی بود که هیچ شانس و اقبالی نداشت، ولی بعد از اینکه خیلی بدبخت شد، سرانجام سرنوشتش شروع به تغییر کرد. و بعد از اینکه ویدیویی از شکست دادن یه هیولا توسط اون در اینترنت پخش شد، اون یک شبه مشهور شد. این تحول ناگهانی بخت کیوهی رو به سفری متحول کننده از ماجراهای پیش‌بینی نشده هدایت میکنه. یعنی این شانس اونو به ثروت واقعی می‌رسونه یا با امتحان‌های جدیدی روبرو می‌شه تا بهشون غلبه کنه؟ و پا...

این دنیا جاییه که هیولاها پنهان میشن و گونه های مختلفی زندگی میکنن؛ اگه سخت تلاش نکنی توسط یه موجود قوی تر خورده میشی. اما این چیزا برای لی دان مهم نیست، چون تا وقتی که بتونه چیزی یاد بگیره میتونه به همون اندازه جایزه بگیره و شکست ناپذیر بشه!  بیب!: "تبریک به میزبان برای انجام هر روزه این ماموریت، شما ماموریت رده بالا دریافت کردید!"  بیب!:" ماموریت جدید، عشق خود را به بانوی زیبای فرقه برای 99 روز...

بشریت در جنگ شکست خورد، تاجرانی که هم نوع های خودشونو فروختند، شکارچیانی که خدمتکار هیولاها شدند و بر روی اجساد بی شماری پا گذاشتند. هیولاهای که وارد دنبای ما شدن اونا ذره ذره مانند آتشی خروشان دنیارو تسخیر کردند. این تا آمدن زو چی بود. "اون موقع همتون با خوشحال به دنیای ما حمله کردین، حالا چرا گریه میکنین؟"

مامور فدرال (هید) "بایک یی سو" و رئیس یه باند جنایتکاری، بایک دوهیونگ، برادرهای دوقلو هستن. این برادرا علارغم صورت مشابه شون زندگی متفاوتی داشتن. بایک یی سو بهش خیانت میشه و هویت خودش رو دور میندازه تا برادرش بشه. این مامور فدرال به زودی رئیس یه باند خلافکاری میشه...!

چن لی‌، که با یه زن پولدار داشت خرید می‌کرد، که یهو پرت شد به عصر حجر! اونجا کلی کار انجام داد؛ با مردم جنگید، تمدن ساخت و آخرش شد پادشاه اون سرزمین. با سیستمی که دستش بود، هر تکنولوژی که می‌خواست به دست می‌آورد. ازهمه عجیب تر این بود که انسان های نخستینِ ماقبل تاریخ میتونستن از سلاحای مختلف استفاده کنن!

بازیگر «جانگ یئون گوک» که به عنوان بازیگر مکمل به موفقیت بزرگی دست یافت. اولین و افتخارآمیزترین بازیگر نقش مکمل مردی شد که تونست جوایزه ی بازیگر سال رو دریافت کنه. با این حال، توی همون روز، مادرش از دنیا رفت... یئون گوک که از مرگ مادرش که سال ها از او غافل شده بود، بشدت ناراحت شد، تصمیم گرفت به زندگی خودش پایان بده... قبل از مرگ، حسرت گرمای مادرش و خاطراتی که از اون داشت رو آروم به یاد آورد. از گ...

هالیها یه افسر ارتش کره، که به دلیل یه حادثه تو پادگان فلج میشه،به دلیل ضربه روحی که میخوره افسرده میشه،از طرف دیگه پسر عموش و مادرس یه دستگاه بازی واقعیت مجازی براش میخرن که بتونه اونجا هم بازی بکنه هم پول دربیاره و.......